-------- { ✿❀✿ } --------
════════════════
ای "شهرِ پر از شایعه" ! ویران شوی ای كاش !
────────────────
اگرچه ماجرای عشق ما ، شبیه قصههاست
اساس قصه نیز روی داستان واقعیست !
────────────────
من قطاری خارج از ریلم ، ولی حس میكنم
اینكه هر شب از درونم یک مسافر میرود !
────────────────
عاشقت کم نیست اما بین عاشقهای تو
من همیشه بودهام چون گاو پیشانی سفید !
────────────────
مثل رودِ سر به زیری در مسیر دشتها
درد ، جای خویش را در هر دلی وا میکند
────────────────
با زبان خوش بیا ! نگذار مجبورت كنم !
گاه كارآمدتر از هر منطقی ، زور است ! زور !
────────────────
آنچنان فاصلهای نیست میان من و تو
گاه برداشتن یک قدم اما سخت است
────────────────
لنگلنگان شهر را ما با عصاهایی سفید
بارها گشتیم ، اما هیچ بینایی نبود !
────────────────
دوزخی هستم ؛ نترسانید من را از عذاب !
عبرت خلقم خودم ! قوم ثمود و عاد چه ؟!
────────────────
ای کاش جهان شهر بزرگی شود و
رسم سفر از اساس برچیده شود ...
═══════ * ═══════
❖ #اصغر_عظیمی_مهر
نارام
ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد ...